به گزارش مهرنیوز: "مایک نیوول" فیلم "هری پاتر و جام آتش" را جلوی دوربین می برد.

"مایک نیوول" کارگردان آثاری چون "چها رعروسی ویک عزا" و " آوریل افسون شده" برای ساخت فیلم "هری پاترو جام آتش" پشت دوربین فیلمبرداری قرار می گیرد.

به گزارش خبرگزاری "مهر" به نقل از سایتهای اینترنتی شرکت فیلمسازی "برادران وارنر" از چندی پیش مذاکرات را برسر ساخت چهارمین  اثراز مجموعه "هری پاتر" با " نیو ول" آغازکرد.

این کارگردان انگلیسی سومین انتخاب شرکت فیلمسازی مذکوراست و این پست را از "الفونسو کوارون" کارگردان مکزیکی که فیلم "هری پاترو زندانی ازکابان" را کلید زد، تحویل می گیرد.
"ازکابان" که سومین داستان "جی کی رولینگ"، نویسنده انگلیسی است د رنخستین ماه های سال جلوی دوربین رفت و درفصل  تابستان 2004 به نمایش عمومی در می آید.
این در شرایطی است که "کواریون" نیز سمت کارگردانی رااز "کریس کلمبوس " خالق فیلمها ی "هری پاتر و سنگ جادو "و"هری پاترو حفره  اسرار " در یافت کرد وپشت دوربین قرارگرفت. "کلمبوس " از سمت کارگردانی فاصله گرفت با این وجود همچنان به عنوان تهیه کننده مجموعه آثارسینمایی "هری پاتر" حضور دارد. 
" نیوول " در ابتدا باید فیلمنامه را مطا لعه و سپس با مدیران شرکت فیلمسازی مذاکره کند وسپس حضور رسمی اش را در این اثر اعلام می کند.
شایعاتی وجود دارد مبنی بر اینکه شرکت فیلمسازی تصمیم دارد فیلم "هری پاترو جام آتش" را د رقالب دواثر ارائه دهد چرا که اقتباس از یک کتاب هفت صد صفحه ای و جای دادن آن در یک نسخه سینمایی  بسیار دشوار است.این اثردرسال 2005 مهمان سالنهای سینما می شود.
"مایک نیوول" در حال حاضر برروی پروژه " لبخند مونالیزا " کار می کند.


کارگردان "هری پاتر و جام آتش" هم در فهرست مغضوبین قرار گرفت
اظهارات ضد بوش "الفونسو کوارون"کارگردان مکزیکی باعث شد که او شانس کارگردانی فیلم "هری پاتر و جام آتش" را از دست دهد.

به گزارش خبرگزاری" مهر" از سایتهای اینترنتی اعلام این خبر که "الفونسو کوارون" کارگردان فیلم "هری پاترو زندانی ازکابان" فیلم "هری پاتر و جام آتش" را جلوی دوربین نمی برد ، موجبات حیرت همگان را فراهم کرد اما این روزها دلایل این امر آشکارتر از گذشته به چشم می خورد.
شنیده ها حاکی از این است که این فیلمساز مکزیکی "جورج بوش "، رئیس جمهور آمریکا را به کاراکتر خبیث "لرد ولدیمورت " تشبیه کرده است. 
با توجه به بدگمانی که در حال حاضر در ایالات متحده آمریکا وجود دارد اینگونه به نظر می رسد که اظهار نظرهای این کارگردان برایش دردسر درست کرده است.
کارگردان فیلم "هری پاتر و زندانی ازکابان" درگفتگو با هفته نامه " نیوزویک"عنوان کرد:""صدام " و" بوش "هردو شبیه " ولدیمورت" هستند.
هر دو منافع  خودخواهانه  دارند و عاشق قدرت هستند.علاوه براین به محیط زیست اهمیتی نمی دهند ومی خواهند مردم را تحت کنترل بگیرند."
مقایسه های سیاسی " کوارون" تنها به این اظهارات منتهی نشد و درادامه صحبتهایش درمورد شخصیت "تونی بلر" گفت:""تونی بلر " نیز یک سیاستمدارافراطی است.او همه چیز رانادیده می انگارد وهمه چیزباید در جهت اهداف شخصی اش پیش رود."
فیلمبرداری فیلم"هری پاتروزندانی ازکابان" د رنخستین ماه های سال براساس  سومین داستان "جی کی رولینگ"، نویسنده انگلیسی آغازشد و این اثر درفصل  تابستان 2004 به نمایش عمومی در می آید.

 
 
گزارش خبرنگار bbc با جی.کی.رولینگ


*خب پس بالاخره همین است؟


بله خودش است


*می توانم یک نگاهی توش بندازم؟


خب... فقط یک لحظه می توانید ان قسمتش را نگاه کنید.


*چند صفحه است؟


766 صفحه. این تعداد صفحات با وجود مهلتی که برای نوشتن کتاب داشتم واقعا شاهکار است.


*ایا این همه پنهان کاری لازم است؟ راستش تمام این جریان مخفی کردن داستان یک کم مسخره به نظر می رسد.


البته! شاید فکر کنید من زیادی دارم سخت می گیرم یا اینها همه اش تبلیغات برای فروش بیشتر کتاب باشد ولی حقیقت این است که من دوست ندارم بچه ها هیچ ایده ای داشته باشند که در قسمت بعدی چه اتفاقی می افتد. به هر حال من کلی زحمت کشیدم تا از سر نخ هایی که در داستان می دهم طوری استفاده کنم که کسی نتواند حدس بزند. اگر از قبل قرار باشد همه از قبل بدانند که چی پیش می اید که نمی شود...


*خب این شهرت و موفقیت برای شما دردسر هم داشته؟


من اصلا دلم نمی خواست مشهور بشوم یعنی این جوری مشهور بشوم از بچهگی ارزوی من این بود که یک نویسنده ی مشهور باشم.فکر می کردم نویسنده ی مشهور یعنی یک کسی مثل جین استن. راستش فکر نمی کردم مشهور شدن زندگی ام را ازم بگیرند. عکسم روی بیشتر مجله ها برود و هر روز مجبور باشم جلوی لنز یک دوربین جدید ثابت بایستم. فکرش را نمی کردم که مشهور شدن من ممکن است اثر منفی روی زندگی دخترم داشته باشد. می توانم بگویم مشهور شدن اصلا خوب نیست. این که وقتی داری توی خیابان راه می روی و می خواهی میوه بخری یک نفر که اصلا نمی شناسی اش بیاید جلو و از تو تعریف کند به هیچ وجه جالب نیست.


*فکر می کنید موفقیت شما را عوض کرده؟


البته از این نظر که دیگر فکر نمی کنم یک ادم زیادی هستم!


*مگر قبلا همچین فکری می کردید؟


قبلا واقعا فکر می کردم یک ادم زیادی ام. من تنبل و کثیف بودم و فقط یک کار خوب را بلد بودم انجام بدهم. ان هم قصه تعریف کردن بودالبته حالا باید برای تعریف کردن قصه با ناشرها سروکله بزنم!


*پول چی؟ منظورم پولی است که یکدفعه از کتابهایتان به دست اوردید. بیشتر مردم وقتی پول اضافی دستشان می اید احساس گناه می کنند.


البته من هم از وقتی این اتفاق افتاد احساس گناه می کنم ولی من یکدفعه پولدار نشدم. در اولین قدم توانستم یک خانه برای خودم بخرم. تا ان موقع من فقط در خانه ی اجاره ای زندگی می کردم و یادم می اید وقتی پول دستم امد بیش تر می ترسیدم پول را بیخودی خرج کنم ولی حالا احساس گناه می کنم. خب درست است من زحمت زیادی برای این کار کشیدم ولی شاید ارزشش اینقدر نباشد.


*حالا درباره ی کتاب بعدی حرف بزنیم. شخصیت های داستان های بچه ها هیچ وقت بزرگ نمی شوند اما هری و رون و هرمیون بزرگ می شوند. این چقدر در شخصیتشان تاثیر می گذارد؟


پس باید شاهد شکل گرفتن روابط بیشتر هم باشیم؟


به هر حال این اتفاق برای همه ی بچه های کتاب می افتد. من یک نامه از مادری داشتم که وقتی شنیده بود که در کتاب جدید هری با یکی قرار ملاقات می گذارد گفته بود :(( این کار را نکن! این وحشتناکه من می خواهم این کتاب ها دنیایی باشند که بچه هام به اون پناه می برند.)) ان خانم صریحا نوشته بود دنیای هری پاتر خالی از ترس و وحشت است. دلم می خواست ازش بپرسم ایا واقعا کتاب ها را خوانده؟ هر سال که هری به مدرسه برمی گردد درگیر بدترین ماجراها می شود.


* پس باید شاهد شکل گرفتن روابط بیشتر هم باشیم؟


مطمئا هنوز زمان زیادی باقی مانده.


*امیدوارم این رابطه ها چیز عجیب غریبی نباشند... مثلا دوست شدن هرمیون با دراکو مالفوی...


چیزی نمی گویم چون دوست ندارم هزاران سایت طرفدار هری پاتر را خراب کنم!در این سایت ها معمولا نظزیه های جالبی دیده می شود. بعضی هایشان هم خیلی نزدیک به واقعیتند ولی هیچ وقت درست از اب در نیامده اند.من خیلی از وقتم را توی اینترنت و این سایت ها گذرانده ام. مطمئن باشید اگر جایی ببینم کسی توانسته دست من را بخواند خیلی ناراحت می شوم خب می دانید ؟ پایه ی اصلی داستان تا اخر مشخص شده و من همه ی سرنخ ها را در کتاب های قبل داده ام. بنابراین نمی شود دیگر چیزی را عوض کرد.


*نظرتان راجع به محصولات تجاری ای که از اسم هری پاتر استفاده می کنند چیست؟ مثلا ساعت های زنگ دار.


نظرم چیست اگر می توانستم جلوی همه ی انها را می گرفتم. من سالی دو بار با کمپانی برادران وارنر درباره ی این محصولات مذاکره می کنم. خدا می داند با چه محصولاتی مخالفت کردم و جلویشان را گرفتم ! مثلا زنگ اخطار میرتل گریان برای دستشویی ها !


*ولی این که خیلی بامزه است!


فکر می کردم این را بگویید. اصلا هم با مزه نیست . وحشتناک است!


*ولی می توانستید از همان اول جلویشان را بگیرید.


مشکل این جاست که ان موقع نمی توانستم. فکر می کنم سال 99 بود . ان موقع من قدرت مخالفت کردن با برادران وارنر را نداشتم. ان ها داشتند روی یک پروژه ی خیلی گران سرمایه گذاری می کردند و خوب به محصولات جنبی هم فکر می کردند. به هر حال اگر قرار باشد وارنر همین جور برای شماره های دیگر کتاب فیلم بسازند به این جور در امد ها هم نیاز دارند. چون فیلم ها هر کدام پر خرج تر از دیگری می شوند. من گاهی وقت ها فکر می کنم وارنر اگر کتاب پنجم را بخواند با خودش فکر می کند حتما من عمدا این همه چیزهای عجیب و صحنه ها ی شلوغ را در کتاب گذاشته ام تا انها نتوانند فیلمش را بسازند !


*ایا کاملا خبر دارید در حال حاضر چقدر درامد دارید؟


نه


*ده میلیون می شود...


من چند روز پیش حسابدارم را دیدم و ازش پرسیدم این درست است که در فهرست پولدارها من بالاتر از ملکه قرار دارم ؟ و او گفت درست است. به هر حال انقدر هم بی اطلاع نیستم ولی می توانم به اطمینان بگویم 280 میلیون پند نیست!


پس حدودا چقدر است؟


فکر می کنید بهتان بگویم؟


*شما قبلا گفته اید همین که یک کتاب را تمام می شود نوشتن کتاب بعدی را شروع می کنید. ایا نوشتن کتاب ششم شروع شده است؟


البته


*چقدر پیش رفته اید؟


خب... خیلی زیاد نیست. به هر حال من تازه بچه دار شده ام و نوشتن کتاب را وقتی هنوز دیوید به دنیا نیامده بود شروع کردم. الان دیوید فقط شش هفته اش است و من بیشتر وقتم با او می گذرد.


*ایا در کتاب پنجم می فهمیم چرا ولدمورت با پدر و مادر هری دشمنی داشته است؟


بله برای فهمیدن این یکی دیگه لازم نیست خیلی صبر کنید فقط لازم است کتاب را بخوانید.


*درباره ی مادر هری چی؟ اسنیپ عاشق او بوده؟


و برای همین با هری دشمن است؟ نه من چیزی بهتان نمی گویم. می توانید کتاب را بخوانید. ان وقت چیزهای زیادی درباره ی اسنیپ می فهمید.


*و یک مرگ تو کتاب پنجم اتفاق می افتد؟


بله یک مرگ خیلی وحشتناک.


*مرگ یک شخصیت کلیدی؟


بله خیلی وحشتناک است وقتی ان کار را کردم رفتم توی اشپزخانه ...


*کدام کار؟ کشتن ان ادم؟


بله من دو سه دفعه ان صحنه را نوشتم و بعدش دیگر تمام شده بود . او مرده بود. من رفتم توی اشپزخانه و شروع کردم به گریه کردن نیل امد پیشم و از من پرسید : (( چه شده ؟ )) و من بهش گفتم : (( همین الان یک نفر را کشتم ! )) ... البته من از اول می دانستم این اتفاق می افتد ولی سعی می کردم موقع نوشتن خیلی بهش فکر نکنم.


*پس شما از اول سرنوشت همه ی شخصیت ها را می دانید؟


بله معلوم است.


*می توانم بپرسم اسم این همه شخصیت ها و حیوان های جادویی را از کجا اورده اید؟


خب من بیشتر انها را اختراع کردم مثلا اسامی چهار گروه اصلی هاگوارتز را روی یک دستمال توی هواپیما اختراع کردم ! من از ساختن اسم خیلی خوشم می اید البته یک سری از اسم های عجیب غریبی را که می شنوم توی دفترچه ای که همیشه همراهم هست می نویسم. اما اسم همه ی حیوان ها را از خودم در نیاوردم. خیلی از انها در فرهنگ مردم وجود دارند.


*شخصیت هیچ کدام از دخترها شبیه دوران نوجوانی خودتان نیست؟


خب شاید. دخترم خیلی اخلاقش شبیه من است و من فکر می کنم هرمیون از نظر اخلاقی شبیه دخترم باشد. پس در نتیجه هرمیون شبیه من است!


*کدام یک از شخصیت هایتان را بیشتر از همه دوست دارید؟


هری و رون و هرمیون و هاگرید و پرفسور لوپین!


*خب چرا بعدش را ادامه نمی دهید؟این که مثلا بعد از این که هری بزرگ شد برایش چه اتفاقی می افتد؟


از کجا می دانید هری زنده می ماند؟


*خب بعد از کتاب هفتم می فهمم؟!


دست کم این یک روش مفید برای کم تر کردن محصولات جانبی و تبلیغاتی است.


*این که گوزن طلایی را بکشید؟


خوب من الان از ملکه هم ثروتمند ترم !


*فکر می کنم شما با نوشتن کتاب های محبوب شما دیگر یک جورهایی متعلق به مردم هستید.


خوب اگر شما خودتان نخواهید...


کاملا درست است هر هفته هزاران نامه به دفترم می رسد. مردم به جشن تولد پسرم می ایند و برایم کارت تبریک می فرستند. مسخره است که انها فکر می کنند واقعا من این قدر وقت دارم که بتوانم همه ی نامه های انها را بخوانم.


*خب اگر شما خودتان نخواهید...


درست است. حق با شما است. من کسی را سرزنش نمی کنم. به جز ان زنی که یک بار نامه برای من نوشته بود و تقاضای کمک مالی کرده بود. خب تا وقتی از این جور نامه ها باشد این موضوع اصلا لذت بخش نیست.


*ظاهرا شما از این جور نامه ها زیاد دریافت می کنید.


خب من کمک می کنم ولی نه این جوری.


*طریقه ی نوشتن شما چه جوری است؟ ما می دانیم الان شما اخر داستان را نوشته اید.


بله من فصل اخر کتاب هفتم را نوشته ام.


*پس می دانید کجا دارید می روید. می دانید چه جوری به انجا می رسید؟


خب تا یک حدودی قسمت های مهم داستان مشخص شده اند البته این که از قبل بدانی دقیقا چی قرار بنویسی اصلا جالب نیست . یک چیزهایی را حتی خودم هم از قبل نمی دانم. ولی به هر حال چهار چوب داستان مشخص شده است. و گرنه رسیدن به این مرحل اصلا ممکن نبود. این جوری نیست کهمن کتاب پنج را تمام کنم بعد بنشینم فکر کنم حالا در کتاب پنجم قرار است چه اتفاقی بیفتد. داستان خیلی پیچیده است و من باید کاملا بدانم دارم چه کار می کنم.


*چقدر طول می کشد یک کتاب هری پاتر نوشته شود؟


نمی دانم. سریعترینش تا حالا یک سال بوده.


*ایا از اول قصد داشتید نویسنده شوید؟


البته. تا انجایی که یادم می اید همیشه ارزو داشتم یک نویسنده باشم. من از شش سالگی داستان می نوشتم.


*ایا تا به حال ارزو کرده اید کاش این کار را شروع نمی کردید؟


بله ولی به دلایلی که شما فکر می کنید نه. وقت هایی به این فکر می افتادم که شدیدا از طرف ناشر تحت فشار بودم. به خاطر مهلت نوشتن کتاب و این چیزها. مثلا برای تمام کردن جام اتش خیلی بهم فشار امد. حتی به این فکر افتادم که دستم را بشکنم تا با این بهانه مهلت بیشتری را برای فکر کردن و نوشتن داشته باشم. البته من کار را قبل از مهلت نهایی تحویل دادم. ولی خیلی خسته شده بودم.


*چرا نوشتن کتاب پنجم اینقدر طول کشید؟ فکر می کنم سه سال شده باشد.


خب بعد از تمام شدن جام اتش اوضاع خیلی فرق کرده بود. رسانه ها مردم و خیلی چیزهای دیگر. من دیگر نمی توانستم از خانه بیرون بیایم. چندسال بود که بدون وقفه داشتم می نوشتم. هنوز یک کتاب تمام نشده بود کتاب بعدی شروع می شد. بعد از تمام شدن کتاب چهارم سرم را بلند کردم و دیدم در این چند سال خیلی چیزها عوض شد. تصمیم گرفتم یک مدت به خودم مرخصی بدهم. به ناشرها زنگ زدم و گفتم مبلغ پیش پرداخت را پس می دهم چون نمی توانم کتاب را تا زمانی که قول دادم بنویسم و می خواهم استراحت کنم. گفتم مغزم دیگه داغ کرده ! و ان ها هم گفتند خب پس تو هر وقت کتاب را تمام کردی ان را به ما بده و هیچ محدودیت زمانی هم در کار نیست!


*درباره ی دو تا کتاب اینده چی دارید به ما بگویید؟


خیلی از معماها در کتاب ششم حل می شود و احتمالا برای کتاب هفتم یک داستان کاملا جدید را شروع می کنم.


*می دانید بعد از تمام شدن هری پاتر چه کار می کنید؟


من در این مدت سه سال روی یک داستان دیگر هم کار می کردم. شاید انرا بنویسم.


*یک داستان برای بزرگتر ها؟


نمی دانم ولی یک چیز کاملا متفاوتی

 

گفتگو با اما واتسون
همراه با بیوگرافی
تولد..........................................................................................................................
اما شارلوت دیوره واتسون در ۱۵ اوریل سال ۱۹۹۰ در اکسفورد انگلستان به دنیا امد. والذینش ژاکلین و کریس واتسون هر دو وکیلند در حال حاضر از هم جدا شده اند. او یک برادر هم به نام الکس دارد که سه سال از خودش کوچکتر است.
کودکی......................................................................................................................
اما واتسون همانند یک کودکی معمولی در شهر اکسفورد بزرگ شده است. شهر اکسفورد فاصله ی زیادی از لندن ندارد و شهرت اش هم بیشتر به خاطر دانشگاه اکسفورد است. او بیشتر وقتش را با برادرش می گذراند و دو گربه به نام های (( بابلز )) و (( دومینو‌)) دارد. از رفتن به مدرسه لذت می برد. ( البته از جغرافی و ریاضی زیاد خوشش نمی اید ) ا درست مثل خودم و از میان ورزش ها هم به هاکی/ قایقرانی/ تنیس/ و بازی ای به اسم راندرز ( که خیلی شبیه بیسبال است ) علاقمند است. اما واتسون به مدرسه ی دراگون که یک مدرسه ی خصوصی است می رود و دوستان زیادی در انجا دارد. او در اکثر نمایش های مدرسه بازی کرده است. از جمله در نقش های مورگان لافی در ارتور : سالهای جوانی/ پرستو در پرستو و شاهزاده/ اشپز عصبانی در الیس و سرزمین عجایب و در نقش اصلی شاهزاده ی خوشحال. او همچنین در کلاس های استیجکچ که در سراسر انگلستان شعبه دارد یک دوره اموزش بازیگری دیده است.
شرکت در ازمون بازیگری برای نقش هرمیون:
واتسون می گوید از سه سالگی دوست داشته بازیگر شود از بازی کردن در نمایش های مدرسه همیشه لذت می برده ولی بزرگ ترین فرصت زمانی که دست اندرکاران فیلم هری پاتر در جای جای انگلستان در جستوجوی بازیگران کودک برای اولین فیلم این مجموعه بوده اند برای او پیش امده است. (( پدرم اولین و دومین کتاب را برایم خوانده بود و هم زمان با خواندن کتاب سوم در ازمون بازیگری برای نقش هرمیون شرکت کردم. ان زمان یکی از بزرگترین طرفداران کتاب بودم.)) همه ی متقاضیان در سالن ورزشی مدرسه ی واتسون جمع شده بودند و بازی گردان ها از کارکنان مدرسه می خواستند که دانش اموزان با استعداد را به انها معرفی کنند. یکی از معلم ها هم اما واتسون را به انها معرفی کرد. (( اول همه چیز به نظرم یک شوخی امد. من در اولین ازمون موفق شدم و قرار شد که در ازمون بعدی هم شرکت کنم. ازمون دوم جدی تر به نظر می رسید. در این ازمون حتی از بازی من فیلمبرداری هم شد.))
پس از موفقیت در ازمون دوم واتسون به استودیو های لیوسدن در خارج از لندن دعوت شد.
سپس او و راپرت گرینت با تهیه کننده ی فیلم دیوید هیمن دیدار کردند و او از انها پرسید که ایا دوست دارند که در نقش ران و هرمیون بازی کنند یا خیر. ((این یک لحظه ی فوق العاده بود. پدرم بیرون ایستاده بود و فکر می کرد که من باید در یک ازمون دیگر شرکت کنم.)) اما واتسون در ابتدا مطمئن نبود که نقش هرمیون به او سپرده شده است . (( در حالی که به یک نقطه خیره شده بودم. بی حرکت ایستاده بودم. فکر کنم پنج دقیقه بی حرکت ایستاده بودم ... باور نکردنی نبود.)) این پیشنهاد نقطه ی عاطفی در زندگی واتسون بود. ترسناک ترین چیزی بود که تا به حال برایم اتفاق افتاده بود/ بزرگترین چیزی بود که تا به حال برایم اتفاق افتاده بود/ بهترین چیزی بود که تا به حال برایم اتفاق افتاده بود...))
هری پاتر و سنگ جادو..................................................................................................
سر انجام بازی در نقش هرمیون به اما واتسون واگذار شد. همان طور که حتما می دانید داستان هری پاتر و سنگ جادو را که همه می دانید چه اتفاق هایی می افتد؟ بنابراین می ریم سر ادامه ی اصل مطلب. واتسون خیلی زود درگیر فیلم برداری هری پاتر و سنگ جادو می شود. (( بازیگری انگونه که از دور به نظر می رسد خیلی هم اسان نیس. تو مجبوری صبح خیلی زود از خواب بلند شوی. درست قبل از ساعت شش راه بیفتی. من ترجیح می دهم صبح ها دیرتر از خواب بلند شوم ولی شبها دیرتر برگردم این طوری خیلی بهتر است.)) بازیگری همچنین به معنای انجام چندین و چند باره ی صحنه هاست. (( خیلی خسته کننده است که یک صحنه را بیست مرتبه تکرار کنی. بازیگری در عین حال بسیار جذاب هم هست. چون هر روز در صحنه ای متفاوت با ادم های متفاوت کسب تجربه می کنی.)) بازی کردن در برخی صحنه ها مثل صحنه ی ترول در هری پاتر و سنگ جادو نیز بسیار مشکل است. (( دستشویی دخترانه شش اتاقک داشت و من می بایست به زیرشان می رفتم. گروه صحنه یک تشک ایمنی زیر انها قرار داد ولی همین کار را بسیار سخت تر کرد. فقط سی سانتی متر فاصله داشت و سر من هر بار که می بایست به زیر یکی شان بروم به شدت به انها می خورد. من مجبور بودم حین گریز از دست ترول زیر کاسه های دست شویی بخزم خیلی خنده دار بود! ))
واتسون از کار کردن با کریس کلمبویس بسیار راضی است. او به واتسون کمک زیادی کرد تا به یک ستاره ی مشهور تبدیل شود. (( او خیلی خوب اب بچه ها راه می اید و باعث شد که حین فیلمبرداری بیش از حد احساس راحتی کنم. کلمبوس کارگردان بزرگی است. البته کمی هم سخت گیر است و عادت های خاص خود را دارد...)) واتسون بر خلاف حضور چندین ماهه در صحنه ی فیلمبرداری هری پاتر و سنگ جادو مجبور بود مثل دیگران منتظر نمایش فیلم بماند و پس از تماشای فیلم متوجه شد که از عهده ی نقش هرمیون خیلی خوب بر امده است. (( این احساس را داشتم که انها درست همان تصورات مرا از کتاب در فیلم به تصویر کشیده اند. اخر فیلم دقیقا همان چیزی بود که تجسم می کردم. فکر می کنم همه ی بازیگران بعد از دیدن خود در فیلم احساسی شبیه احساس من ( وقتی اولین بار فیلم را دیدم ) دارند. هر بازیگری پیش خود می گوید وای انها بهترین دیالوگهای مرا حذف کرده اند. وای در این صحنه خیلی بد به نظر می ایم. وای موهایم خیلی افتضاح شده و... من در خلوتم خود را خیلی مورد انتقاد قرار می دهم. اما وقتی همراه دیگران فیلم را می بینم می گویم فوق العاده است.))
هری پاتر و تالار اسرار..................................................................................................

بازی در فیلم دوم برای واتسون بسیار اسان تر بود. (( از حضور در صحنه ی فیلم برداری هری پاتر و تالار اسرار بسیار بیش تر از اولین فیلم لذت بردم. (ما) دیگر اموخته بودیم چگونه بازی کینم گروه را می شناختیم با کارگردان دوست شده بودیم و دقیقا از انچه که انجام می دادیم اطلاع داشتیم. من فیلم دوم را بیشتر از فیلم اول دوست دارم و فکر می کنم دومی خیلی بهتر از اولی است.)) اما واتسون و روپرت گرینت و دنیل ردکلیف قرار است در نقش هرمیون/رون/و هری در فیلم سوم ( که هم اکنون در مرحله ی تولید است) هم ظاهر شوند. اما بعد از این فیلم کسی دقیقا نمی داند چی پیش می اید. به خصوص با توجه به این که بازیگران کودک خیلی سریع تر از شخصیت های روی پرده بزرگ می شوند.
واتسون بازی کردن در نقش هرمیون که هم سر گرم کننده هم ازار دهنده هم دوست داشتنی و هم دشوار است را خیلی دوست دارد.(( هرمیون خیلی ریاست طلب است/ خیلی خر خون و عزیز دردانه استاد هاست!‌)) گاهی اوقات دیالوگ های هرمیون مشکلاتی برای واتسون ایجاد کرد. (( فکر می کنم هرمیون هنگام صحبت کردن همیشه می گردد تا سخت ترین کلمات را پیدا کند. برخی از این کلمات واقعا قلمبه سلمبه هستند. او همیشه از جملات طولانی و کلمات پیچیده استفاده می کند. کلماتی که گاهی خودم هم معنی شان را نمی فهمم... با این همه هرمیون دیالوگ های جالبی دارد. البته این دیالوگ ها وقتی مجبور باشی به سرعت ادایشان کنی خیلی سخت تر هم می شوند. هنگام فیلمبرداری باید سعی کنی همه شان را به یاد اوری. اما ذهنم انباشته از اطلاعات مختلف است و ممکن است انچه به یادت می اید همان دیالوگ نباشد ولی به هر حال بالاخره مجبوری از جایی شروع کنی. در عین حال سعی کنی در معرض تابش نور قرار بگیری تا دوربین تو را ببیند مانع از دیده شدن بازیگری که پشت سرت است نشوی و همزمان دیالوگ هایت را تمام و کمال بگویی.))
به نظر می اید واتسون خود در زندگی دارای برخی از خصوصیات شخصیت هرمیون باشد. البته باید گفت نه تمام خصوصیات. او از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است. گاهی عصبانیت دیگران را بر می انگیزد و در عین حال احساساتی و راست گوست. او حین کار در فیلم هری پاتر شخصیت هرمیون را خیلی بهتر شناخته و برخی خصوصیات را از او وام گرفته است. (( من شیوه ی او را خیلی دوست دارم. بازی کردن در نقش او ( هر چی جلوتر می روم) برایم جذاب تر می شود. هرمیون بزرگتر شده و رفته رفته برای خود مستقل تر می شود. عیب جویی هایش هم دارد کم تر می شود.)) بازی در کنار ستاره گان مشهور برای یک بازیگر جوان بلند پرواز بی شک بسیار هیجان انگیز می باشد. (( این خیلی خیلی وصف ناشدنی و عالی است. ملاقات با گیلدوری لاکهارت برای من بسیار هیجان انگیز بود ... خوب باید هیجان انگیز می بود. چون من قرار بود کنت برانا را ببینم. او بازیگر فوق العاده ای است ... او خیلی با مزه و شوخ است. فروتنی خاص خود را هم دارد. خلاصه دوست خیلی خیلی خوبی است .))
ترکیب بازیگری و تحصیل................................................................................................
بازیگران کودک فیلم هری پاتر سه تا پنج ساعت در روز کار می کنند و در مواقعی که سر صحنه نیستند نزد یک معلم خصوصی اموزش می بینند تا درس های مدرسه را فراموش نکنند. (( هر یک از ما جداگانه اموزش می بیند و تقریبا به اندازه ی نصف زمانی که در مدرسه ی عادی حضور داریم. درس می خوانیم مجبوریم بیشتر درس بخوانیم چون فقط ماییم و معلم مان. در یک کلاس عادی زمان به سرعت می گذرد. چون معلم با بچه های زیادی سر و کار دارد ولی در سر صحنه معلم تمام وقتش را صرف ما می کند. البته درس خواندن در سر صحنه ی فیلمبرداری مزایای دیگری دارد. ما هیچ وقت تکلیف نداریم و این خیلی عالی است. هیچ وقت هم جریمه نمی شویم که این عالی تر است. )) واتسون مدرسه رفتن را خیای دوست دارد و وقتی در صحنه ی فیلمبرداری است دلش برای دوستانش خیلی تنگ می شود اما او مانند هرمیون در درس خواندن زیاده روی نمی کند. (( کتاب ها ذهن مرا خیلی به خود مشهور نمی کنند/ مدرسه و تکالیف ان هم همین طور. من هیچ وقت نگران رویارویی با مشکلات نیستم ... خلاصه من در این موارد شباهتی به هرمیون ندارم و در کنار مطالعه فعالیت های علمی و ورزشی می کنم. در مدرسه بازی می کنم و معمولا پیش دوستانم هستم. در خانه ماندن را خیلی دوست دارم. می دانم برای هرمیون هم سخت است که به دور از خانه در هاگوارتز باشد.)) به نظر می رسد که واتسون در برابر دوستانش به خوبی از پس شهرت بر امده است. (( هفت سال است که به مدرسه می روم و دوستان خیلی خوبی دارم. انها نسبت به کار من خیلی علاقمند و کنجکاو هستند و رفتار هیچ کدامشان تا به حال با من عوض نشده است. من هنوز انها را می بینم و همراهشان به سینما می روم. البته تماس با انها هنگام فیلمبرداری با انها خیلی سخت است. اما من سعی ام را می کنم تا رابطه ام با انها قطع نشود ... ))
کنار امدن با شهرت......................................................................................................
واتسون پس از اکران هری پاتر و سنگ جادو در سال ۲۰۰۱ مبدل به چهره ی بسیار مشهوری در عالم سینما شد. موفقیت هری پاتر و تالار اسرار در سال ۲۰۰۲ نیز بیش از پیش بر این شهرت افزود. (( مردم در خیابان اغلب جلوی من را می گیرند و اغلب می گویند سلام هرمیون. من هم سلام می دهم و برمی گردم. اما این ترسناک است . خیلی ترسناک است که فقط تو را روی پرده ی سینما دیده باشند و بعد همه چیز را درباره ات بدانند. تو همیشه در حال تماشا شدن هستی. بعضی ها خیلی خوبند . اما برخی دیگر فقط به تو زل می زنند. درست مثل این که تو یک تابلوی نقاشی هستی. نه یک ادم معمولی با احساساتی عادی .))
اکنون طرفداران واتسون نامه های زیادی برای او می فرستند که بعضی شان برای او خیلی خوشایند است. (( روز تولدم یک خرس بزرگ عروسکی سفید برایم فرستادند. خیلی بزرگتر از خودم است. انها ان را از طریق پست فرستاده بودند ! خیلی براین عجیب بود انها هیچ وقت مرا ندیده بودند.))
بازی کردن در یک فیلم بزرگ دستمزد بزرگی را هم به همراه دارد. البته اما واتسون به این جنبه از کارش زیاد اهمیت نمی دهد.
والدینش پولها را برایش در بانک گذاشته اند و او می گوید در سن بیست و یک سالگی تصمیم خواهد گرفت که با انها چه کند. به نظر می رسد بازیگری زندگی او را چندان تحت تاثیر قرار نداشته باشد. او هنوز مثل یک کودک معمولی زندگی می کند.
(( من هنوز بیشتر وقتم را با برادرم می گذرانم/ در همان رختخواب قبلی ام می خوابم/ دوستان قبلی ام را می بینم و سعی می کنم یک زندگی عادی داشته باشم. باید بگویم تنها تغییری که کرده ام این است که سرم شلوغ تر شده است و باید هر روز کارهای زیادی را انجام بدهم.))
سرگرمی ها و دیگر علایق.............................................................................................
واتسون با اصرار می گوید گر چه کتاب و مدرسه رفتن را دوست دارد اما مثل هرمیون خره ی کتاب نیست. او خرید کردن را خیلی دوست دارد. بزرگترین جایزه اش بهد از فیلم هری پاتر این بود که پدر و مادرش به او اجازه دادن در لباس خریدن ولخرجی کند. (( من موقع مدرسه رفتن روپوش می پوشم اما شلوار پاچه گشاد هم دارم. شلواری که مادرم اصلا از ان خوشش نمی اید.)) واتسون به موسیقی پاپ علاقه دارد. به عنوان یک بازیگر سعی می کند از بازیگرانی چون جولیا رابرتز / جان کلیز / گلدی هاون الگو بگیرد. واتسون امیدوار است که در سن ۱۸ سالگی یک بورس تحصیلی برای تحصیل در رشته ی هنر در دانشکده به او تعلق بگیرد.
فیلمشناسی اما واتسون.............................................................................................
هری پاتر و سنگ جادو ۲۰۰۱
هری پاتر و تالار اسرار ۲۰۰۲
هری پاتر و زندانی ازکابان ۲۰۰۴
...............................................................................................................................
امیدوارم این گزارش را بپسندید چون خیلی براش زحمت کشیدم بیوگرافی دنیل ردکلیف و روپرت گرینت هم در مقاله ی بعدی می نویسم.
با تشکر